absurdlife
بودا به دهی سفر کرد . زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد . بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد . کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانهی او نروید » بودا به کدخدا گفت : « یکی از دستانت را به من بده» کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت . آنگاه بودا گفت : «حالا کف بزن» کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت: « هیچ کس نمیتواند با یک دست کف بزند»
نظرات شما عزیزان:
بودا لبخندی زد و پاسخ داد : «هیچ زنی نیز نمی تواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند . بنابراین مردان و پولهایشان است که از این زن، زنی هرزه ساختهاند .»
پاسخ:azizam man mikham linket konam vali nmitonam engar moshkeli hast
پاسخ:چرا اخرین بار گلم؟؟؟؟؟
خریدار ناز نگاه و نظرهای خوب شما بودم دوست عزیزم
ممنون از لطفت که بهم سر میزنی و بنده رو هم به وبلاگ دوست داشتنی خودت می کشانی و منو جذب پست های قشنگت میکنی لذت بردم
ارزو دارم همیــشه خدا موفق و سر بلند و پیروز باشی
پاسخ:hamid jan azizam kheili khoshhal shodam k behem sar zadi mamnooooooooooon dadasham....manam baraye u arezoye salamati o khosh bakhti mikonam fadat sham...
Power By:
LoxBlog.Com |