absurdlife
تـ ـو بـہ مـَ ـن هيـچ בيـ ـنـے نـَבآرے ... هيچـ ـے .. اَگـہ عـ ـآشـِقـِت شـُבَم ... خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ... اَگـہ هـَمــہ בُنيـآمـ ـو بـآ تـ ـو سـآخـ ـتَـم ... خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ... اَگـہ بـَعـב اَز رَفـ ـتـَنـِت هـَميـ ـن خيآلـِتـ ـَم بآ בُنيـآ عـَوَض نمـيكـُنـَ ـم ... خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ... وَلـے تـ ـو مـَבيـ ـونـے بـہ هـَمـہ كـَسآيـے كـہ بـَعـב از تـ ـو ... اَز تـَہ دِل بـِهـِ ـم گـُفـ ـتـَن : בوسـ ـتـِت בآرَم ... وَ مـَ ـن پـ ـوزخـَنـב زَבَم و رَב شـُבَم ... פֿـــــــــבایا... هفت میلیارב نفر مالــ [تو] اینــ یڪ نفر مالــ [مـךּ] ا روزگاری خواهد رسید ... همچنان که درآغوش دیگری خفته ای ، به یادمن ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی . دلت هوایم را خواهد کرد به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را به یاد خواهی آورد خنده هایم را به یاد خواهی آورد اشک هایم را به یاد خواهی آورد حرف هایم را مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی: دل تنگت شده ام...
Power By:
LoxBlog.Com |