absurdlife

 

 

سلامتی اونی که میدونی دیگه هیچ وقت نمی تونی بهش زنگ بزنی

اما دلت نمیاد شمارش رو از گوشیت پاک کنی

 

 

 

نوشته شده در جمعه 21 شهريور 1393برچسب:,ساعت 23:41 توسط zahra&sayna| |

 


تـ ـو بـہ مـَ ـن هيـچ בيـ ـنـے نـَבآرے ... هيچـ ـے ..

اَگـہ عـ ـآشـِقـِت شـُבَم ... خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...

اَگـہ هـَمــہ בُنيـآمـ ـو بـآ تـ ـو سـآخـ ـتَـم ...

خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...

اَگـہ بـَعـב اَز رَفـ ـتـَنـِت هـَميـ ـن خيآلـِتـ ـَم بآ בُنيـآ عـَوَض نمـيكـُنـَ ـم ...

خـ ـوבَم خـ ـوآسـ ـتـَ ـم ...

وَلـے تـ ـو مـَבيـ ـونـے بـہ هـَمـہ كـَسآيـے كـہ بـَعـב از تـ ـو ...

اَز تـَہ دِل بـِهـِ ـم گـُفـ ـتـَن : בوسـ ـتـِت בآرَم ...

وَ مـَ ـن پـ ـوزخـَنـב زَבَم و رَב شـُבَم ...

نوشته شده در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,ساعت 16:9 توسط zahra&sayna| |

 

 

פֿـــــــــבایا...

هفت میلیارב نفر مالــ [تو]

اینــ یڪ نفر مالــ [مـךּ]

ا

نوشته شده در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,ساعت 15:37 توسط zahra&sayna| |

 


روزگاری خواهد رسید ...

همچنان که درآغوش دیگری خفته ای ،

به یادمن ستاره هارا خواهی شمرد تا آرام شوی .

دلت هوایم را خواهد کرد به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را

به یاد خواهی آورد خنده هایم را

 به یاد خواهی آورد اشک هایم را

به یاد خواهی آورد حرف هایم را مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی:

دل تنگت شده ام...

نوشته شده در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,ساعت 15:22 توسط zahra&sayna| |

 این ها که می گویند نوشته هایم زیباست !

اگر صدای خنده های تو را بشنوند

چه میگویند؟!

نوشته شده در جمعه 3 مرداد 1393برچسب:,ساعت 14:58 توسط zahra&sayna| |

 

دستانم را محکم تر فشار بده..

 

اینجا خیلی ها سر جدایی من و تو شرط بسته اند...

 

    

نوشته شده در چهار شنبه 25 دی 1392برچسب:,ساعت 15:21 توسط zahra&sayna| |

آهای عقربه های لعنتی آرامتر
آنهایی که با خود می برید
لحظات عمر من است

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 16:10 توسط zahra&sayna| |

زن که سیگار میکشد،
یک تناقض پر معنی است...!
یعنی:
روحی ظریف،

. با زخمی   مردانه

نوشته شده در سه شنبه 10 دی 1392برچسب:,ساعت 16:7 توسط zahra&sayna| |

كسـی چـه میـدانـد
امــــــــــــروز
چـند بـار فــرو ریخـــتم
از دیـدن کسـی کـه
تنــها لباسـش شبــیه "تــــــــو" بــود

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:42 توسط zahra&sayna| |

عشق واقعي اینه که بدونی یکی هس که در هر شرایطی کنار تو هس و تو رو دوس داره

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:33 توسط zahra&sayna| |

در وجـــود هــــر مــــرد،پسربچه‌ ی چهارساله‌ ای را ببین ...
که از تو فقط مهربانی و توجه می‌خواهد،در آغوشش گیر، نوازشش کن...
خیالش را راحت کن که هستی،جایی نمی‌روی،طوری رفتار کن که اطمینان حاصل کند !!!
مردهای دیگر برایت مهم نیستند،وقتی با نگرانی مسیر نگاهت را دنبال می‌کندبرگرد و به لبخندی مهمانش کن و بگو، به زبان بیاور:
من فقط تو را می‌بینم !در این میان مردی متولد خواهد شد ...

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:29 توسط zahra&sayna| |

زن که عاشق میشود
دست خـودش نیست
؛
بــا صـدای آرام صـحـبـت میکند . . .
عـشـوه هـایـش بـیـشـتــر میشود . . .
حـسـادت زنــانــه میکند . . . چـون نمیخواهد کـسی حـتـی بـــه عـشـقـش نـگاه کـنـد،
هـمـیـشــه میگویـــد تــــو مــال مــن هـسـتـی !

دوست دارد عشقش، از پشت دستانش را دور بـدنـش حـلـقـه کند، گـردنش را بـبوسـد . .
چشمانش خــُـمـار میشود.
به آرامی گـوشـه ی لـبـش را گـــاز میگیرد . . .
صدایش میلرزد، زیر لب میگوید دوستـت دارم !
زن میداند کــه وجودش با عشق کامل تر میشود . . .
و

بــا بــوســـه ای عاشقانــه بــه اوج آرامــش میرسد . . .

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:26 توسط zahra&sayna| |

حس قشنگیه یكی نگرانت باشه.. یكی بترسه از اینكه یه روز از دستت بده....
سعی كنه ناراحتت نكنه...
حس قشنگیه ... وقتی ازش جدا میشی:اس ام اس بده عزیز دلم رسید؟
قشنگه: یهو بغلت كنه، یهو تو ی جمع .. در گوشت بگه دوست دارم! بگه كه حواسم بهت هست....
حس قشنگیه ازت حمایت كنه ...
آره ...!! دوست داشتن همیشه زیباست


..

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:24 توسط zahra&sayna| |

همیشه باید کسی باشه
.
.
.
.
.
.
.
تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد

باید کسی باشد … …
که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد …
کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد
به توجهش احتیاج داری
بفهمد که درد داری که زندگی درد دارد که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران برایِ بوسیدنش برایِ یک
آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد همیشه…

نوشته شده در یک شنبه 1 دی 1392برچسب:,ساعت 18:20 توسط zahra&sayna| |

 
ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز

فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده . . .

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:45 توسط zahra&sayna| |

 

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ

 

ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ

 

ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ

 

ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ

 

ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ

 

ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ

 

ﻣﯿﺎﯼ

 

ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ

 

ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺠﻮﺍﺏ

 

ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ

 

 

 

 

ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ

 

 

 ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ

ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...?

 

 

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:41 توسط zahra&sayna| |

لعنت به بعضی آهنگا
به بععضی عکس ها
به بعضی حرفا
لعنتیا آدمو میبرن به روزایی که
واسه از بین بردنش تو ذهنت
ویرون شدی!!!
سوختی و از نو ساختی
میبره به روزای دور
خیلی دور..
.!!!

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:40 توسط zahra&sayna| |

کـُـــل ِ دُنیا را هَم کـِﮧ داشتِـﮧ باشــے .. باز هَم دِلَت میخواهَد… بَعضــے وَقتها ..

فَقَط بَعضــے وَقتها …

بَراے یـِک لَحظِـﮧ هَم کِـﮧ شُده … هَمِـﮧے ِ دُنیاے یــِک نَفَر باشــے…

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:33 توسط zahra&sayna| |

 

وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم عزیزم این کار را نکن
نگفتم برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده

وقتی پرسید دوستش دارم یا نه
رویم را برگرداندم
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم

نگفتم عزیزم متاسفم
چون من هم مقصر بودم
نگفتم اختلاف ها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم
عشق و وفاداری و مهلت است
گفتم اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود.
فکر می کردم از تمامی آن بازی ها خلاص خواهم شد.
اما حالا تنها کاری که می کنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم بارانی ات را درآر
قهوه درست می کنم و با هم حرف می زنیم
نگفتم جاده بیرون خانه
طولانی و خلوت و بی انتهاست
گفتم خدانگهدار موفق باشی 
خدا به همراهت او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم زندگی کنم.

 

 

نوشته شده در یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:30 توسط zahra&sayna| |

 

وای به روزی که آرزوت این باشه
که عکس پروفایلشو عوض کنه
تا ببینی چه شکلی شده ...
 
نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:42 توسط zahra&sayna| |

 

یـه موقعی هست کـه هی از خودت میپـرسی:
اونم دلـش برام تنگ میشـﮧ ..؟؟
اصلا بهم فکـر می کنـه ..؟؟
یـﮧ دفـعـه گوشـیت زنگ می خوره
و بـﮧ جواب همــه ی سوالات میرسی . . .!
اون لحظـه بهترین لحظـه ی دنیـاس . . .
 
نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:39 توسط zahra&sayna| |

 

یه وقتایی یه کسایی میان تو زندگیت ..

که وقتی به پشت سرت نگاه می کنی..

تعجب می کنی که چجوری..!!

تا قبل از اومدن اونا زندگی می کردی..!
 
نوشته شده در پنج شنبه 4 مهر 1392برچسب:,ساعت 23:37 توسط zahra&sayna| |

 

چرا ھمہ میگن لعنت ب نفر سوم؟
اونکہ تقصیری ندارہ!!
لعنت ب اونیکہ ب نفر سوم چراغ سبز نشون داد!

نوشته شده در سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:,ساعت 20:23 توسط zahra&sayna| |

    عــطر ِ تَنت روی ِ پــیراهنـم مــانده ..
    امــروز بـویــیدَمَش عمــیق ِ عمــیق ِ!
    و با هـر نـفس بـغــضم را سـنگین تر کردم!
    و به یــاد آوردم که دیـگر ، تـنـت سـهم ِ دیگری ست…
    و غمــت سـهم ِ مــن!

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:10 توسط zahra&sayna| |

شــاید قانون دنیـــا همین باشــد ..

تـــو صاحب آرزویی باشی ؛ که شیرینی تعبیرش از آن ِ دیگریست

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:4 توسط zahra&sayna| |


دوسـت دارم بارها مـزه ی لـبانت را بچـشم !
طـعم تلخی دارد !
اما هـمین که با شـیرینی لبانم حـل میشود دلنشین است . . .
چـشمانت را دوست دارم
چـشمانی که به رنـگ عـمق شـب است
و این شـب چـقدر مـرا آرام میکند !
صـدای مـردانه ات دلم را میلرزاند
گوش هایم همیشه به انتظار شنیدن حرف هایت می نشیند . . .
دسـتان بزرگ و قوی ات
مـرا یاد یک واژه می اندازد
و آن هم ” امـنیت ” است . . .
آآغـوشت همچون دریـایی پـر تلاطم است
و مـن
چـقدر غـرق شدن در این دریـا را دوست دارم . . . !

تـ ـو فـقط مـرد من بـمان
و مـن
هـم قـول میدهم تا ابـد
بـانوی تـمام لحظاتت باشم . . .


 

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:58 توسط zahra&sayna| |



روز مرگم اشک را شیدا کنید
روی قلبم عشق را پیدا کنید
روز مرگم خاک راباور کنید
روی قبرم لاله را پرپر کنید
جامه را خاک و خاکستر کنید

خانه ام را وقف نیلوفر کنید
روز مرگم دوست را دعوت کنید
دور قبرم را کمی خلوت کنید
بعد مرگم خنده را از سر کنید
رفتنم رادوستان باور کنید

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:55 توسط zahra&sayna| |

 



یادم باشد به سهراب بگویم که عشق دیگر تپش قلبها نیست؛ صدای فنر تختهاست!!

 

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:52 توسط zahra&sayna| |

گریه شاید زبان ضعف باشد
شاید کودکانه، شاید بی غرور
اما هروقت گونه هایم خیس میشود، می فهمم
نه ضعیفم،نه کودکم ،بلکه پر از احساسم

نوشته شده در سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:50 توسط zahra&sayna| |

 

قبل از اينكه به كسي که میدونی با احساس و سادست بگي:
دوستت دارم
قبل از اینکه بهش محبت کنی
قبل از اینکه به خودت عادتش بدی
قبل از اینکه تنش رو به بغل بکشی
قبل از اینکه احساسش رو بیدار کنی
قبل از اینکه تنهاییش رو پُر کنی
قبل از اینکه عاشقش 

خوب فكرات و بكن
با دلت یکی باش
از حرفت مطمئن باش
یه کم مـــرد باش

شايد با همین حرف تو همین رفتار تو نوری ته دلش روشن شه
كه خاموش كردنش به بهای خاموش شدنش باشه ....

نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:10 توسط zahra&sayna| |

 

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت

او یقینا پی معشوق خودش می آید

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود

مطمئنا که پشیمان شده برمی گردد

عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز
نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 5:57 توسط zahra&sayna| |

 

آدم باید یکی رو داشته باشه ..آ
که وقتی دلش گرفته و حالش خوب نیست ..
حتی شده 4 صـــبح ... !!
زنگ یا مسیج بزنه بهش ..

اونم کلی قربون صدقه اش بره
که عشق خودمی .. مال خودمی ..
مگه من مردم تو غصه بخوری

تو هم بگی خدا نکنه عشقم 
بعد آروم شی و آروم بخوابی ..

نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 5:54 توسط zahra&sayna| |

 

ای کاش 
یکی رو داشتم که
وقتی ناراحت و نگران بودم 
میومد و بغلم میکرد ..
سرمو میذاشت رو شونش و 
میگفت :
عزیز دلم .. عشـــــقم ..
همه چی درست میشه 
خودم پیشــــتم ..
تنهات نمیـــذارم ..
با هم حلش میکنیم 
فقط تـــو غصه نخور 

نوشته شده در یک شنبه 6 مرداد 1392برچسب:,ساعت 5:49 توسط zahra&sayna| |

 

زخمی که می زنیم
دلی که می شکنیم
ارزان نیست
یک جایی باید
بهایش را بپردازیم
یک وقتی
شاید
همین نزدیکی ها . . 
نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:29 توسط zahra&sayna| |

 

 
کاش می فهمیدی

برای این که تنهایم ، تـــو را نمی خواهم

برعکــــــــس

برای این که میخواهــــمت ، تنــهایـــــم ...
 
نوشته شده در جمعه 4 مرداد 1392برچسب:,ساعت 6:19 توسط zahra&sayna| |

 

ﺁﻫـــﺎﯼ ﭘﺴــــــــﺮ
میدانی با من ﭼـــــﻪ ﮐــــﺮﺩﯼ؟؟
ﺗــــــــﻮ ﻣــــــــﺮﺍ ﮐﺸﺘــــﯽ
برای خودم ناراحت نیستم
برای ﺩﺧﺘـــــﺮﺕ ﻧﮕﺮﺍﻧـــــﻢ ،ﻧﮑﻨـــــﺪ " ﺗﻘـــــﺎﺹ ﺁﻩ ﻣـــــﺮﺍ " ﺍﻭ ﭘـــــﺲ ﺑﺪﻫـــــﺪ
http://up.hot2pic.ir/up/hot2pic/hot2pic/asheghi_www.hot2pic%20(3).jpg
نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 23:12 توسط zahra&sayna| |

 

ﺩﺧﺘﺮﻡ . . .

ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﺎﺭ ﻭ
ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺭﻭ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻠﻮ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ

ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻗﺪﻡ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﻡ

ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ

ﺩﺧﺘﺮﻡ . . . ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ
ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﺩﺧﺘﺮﻡ . . . ﻧﻪ . . . ﻧﻪ . . . ﺩﯾﮕﻪ ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻡ
نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 23:5 توسط zahra&sayna| |

 

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی …

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی …

شاکی بشی ولی شکایت نکنی …

گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا بشن …http://up.hot2pic.ir/up/hot2pic/hot2pic/Roma-2.jpg

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری …

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی …

نوشته شده در پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:51 توسط zahra&sayna| |

کاش گفته بودی موج نگاهت از دریای هوس برمی خیزد تا تن به تو بسپارم

نه دل...!!

نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:49 توسط zahra&sayna| |

خدایا...


دستهای خالی ام رو بگیر...میدونم که بنده ی


خوبی نبودم اما شک ندارم که خدای خوبی هستی...

آیکُن های اِمیلی

نوشته شده در چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:,ساعت 22:44 توسط zahra&sayna| |


Power By: LoxBlog.Com